به گزارش روابطعمومی دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانهها،
نشست "بازتعریف دفاع
مقدس در آیینه رسانههای امروز" به تاریخ 2 مهر
1403 در سالن شهدای رسانه این دفتر برگزار شد.
این نشست با حضور دکتر محمد عاملی؛ مدیر گروه مطالعات سیاسی
ایسپا، علیا... سلیمی؛ نویسنده و روزنامهنگار و رسول انبارداران؛ پژوهشگر و
روزنامهنگار و نیز مجری نشست برگزار شد.
در ابتدای نشست آقای انبارداران پس از خوشامدگویی به
مهمانان، ضمن معرفی اقای سلیمی گفتند که ایشان کتابهایی راجع به دفاع مقدس دارند
مانند باران جنوب که برنده جایزه هم شد و نیز باد برگها را به سمت درهها
میبرد. ایشان همچنین مقالههایی هم در زمینههای مختلف و مصاحبههایی هم با داستاننویسها
و اهل ادب دارند که در کتاب ماه منتشر شده است و البته یک نقدگونهای هم به
کتاب« دا» نوشتهاند. در ادامه انبارداران، آقای سلیمی را مخاطب قرار دادند
و پرسیدند که آیا خودشون تجربهای در زمینه جنگ داشتند و دیگر اینکه سرچشمه این
داستانها کجاست؟ صرفا تخیل است یا تجربه؟
سلیمی در پاسخ به این سوال گفت: که زمان جنگ در دزفول حضور
داشتند ولی فقط بخشی از کتابهای ایشان به آن دوران مربوط است و مابقی به دلیل
حضورشان در مطبوعات بود. ابتدا در بخش ادبیات مطبوعات (کتاب هفته) مشغول به
کار شدم که در وهله اول خبرنگار حوزه کتاب بودم و بعدها کارم به ادبیات داستانی هم
کشیده شد. بعد از تعطیلی کتاب هفته، در روزنامه های دیگر در زمینه ادبیات
دفاع مقدس با محوریت کتاب فعالیت خود را ادامه دادم. "برای این کار
لازم بود با فرماندهان و کهنهسربازان صحبت کنم و کتابهای دفاع مقدس را بخوانم
همینها باعث میشد که نقد و اطلاعاتی را جمعآوری کنم. مجموع این اطلاعات میطلبید
که داستان بنویسم." وی کتاب دا را
مثال زدند که جنگ از منظر یک خانم هست و گفتند از طریق کتابها و مصاحبهها نقش و
دیدگاه افراد مختلف را در جنگ درک میکردند. اینها خردهروایتهایی بود که میشد
آنها را پرورش داد و به داستانهایی راجع به فرماندهان، کهنهسربازان، آزادگان،
خانمها و ... تبدیل کرد.
انبارداران: میدانم
آقای عاملی حرف برای گفتن زیاد دارند و من از ایشان میخواهم که صحبتشان را شروع
کنند.
دکتر عاملی اظهار داشت: که قراره یک موضوع جامعهشناسی رو
مطرح کنم و لازمه که این موضوع رو یک مقداری توضیح بدهم. این موضوع اسطورهزدایی
از بحث جنگ با تاکید بر سوژه بسیجی شهید است.
مدیر گروه مطالعات سیاسی ایسپا افزود: همه در آن زمان به
نوعی رزمنده بودند همین که شرایط جامعه عادی نبود و به دلیل جنگ مردم کمبودها و مضیقههایی
را تحمل میکردند تبدیل به رزمنده شده بودند. حال من دنبال این هستم که ببینم چطور
زمینه اجتماعی مفهومی به نام بسیجی به وجود آمد. فروید یک مفهومی دارد به نام
حافظه کاذب، یعنی اتفاقی نیفتاده و ما آن را در حافظه خود داریم؛ مانند اینکه
تمارض کرده و به مدرسه نمیرویم و بعد گویا خودمان هم این را باور کرده و حقیقت
فرض میکنیم و این جزء حافظه و خاطره ما میشود. جنگ هم برای ما یک حافظه کاذب
جمعی ایجاد کرد. حاکمیت پساانقلابی دوست داشت یک واقعیت روتوشخورده را به خورد
جامعه بدهد و جامعه ما را وارد یک ازلیت و ابدیت کرد یعنی همه چیز مطلق شد همه
جامعه در سیطره روایت رسمی قرار گرفت و سوژهها شبیه هم شدند. دلیل نوستالژی ما هم
این است که همه شبیه هم بودیم از دزفول تا مشهد شبیه هم لباس میپوشیدیم فیلمهای
شبیه هم میدیدیم ظرف غذاهامون شبیه هم بود لوازمالتحریر مشابه و ... و این ویژگی
حکومتهای پساانقلابی است که همه را شبیه هم میکنند و تنوع و تکثر در این حکومتها
دلهرهآور است و تفاوتها را به حداقل میرسانند. جنگ هم به ساختن این کلیت کاذب
کمک کرد جنگ ادامه انقلاب بود و این موضوع هم علاقهمندیهایی ایجاد کرد و
اندیشمندانی مثل میشل فوکو و ... آمدند تا ببینند در ایران چه میگذرد مایکل فیشر
یه اصطلاحی هم درست کردند به نام پارادایم کربلا و میگه همه چیز ایرانیها حتی
عروسیهاشون هم متاثر از کربلاست؛ این را از این حیث میگویم که خیلی هم جمهوری
اسلامی را مقصر ندانیم این از قبل تو زندگی ما بوده و حکومت هم به این روایت
احتیاج داشت. اسطورههای ما کسانی مانند امام حسین و مصدق هستند که یا شهید شدند
یا شکست خوردند. مصدق اگه موفق میشد شبیه قوام بود ولی ما قوام پیروز و زیرک را
دوست نداریم مصدق را بیشتر دوست داریم.
جنگ هم همچین قداستی پیدا کرد و تمرکز روایت جنگ بر مبنای
بسیجی بود؛ ما از پشت جبهه یک خلبان هواپیمای جنگی خبر نداشتیم چون او بعد از
انجام ماموریت به خانه برمیگشت و زندگی عادی داشت ولی بسیجی وقتی به خانه برمیگشت
همان روایت جنگ را ادامه میداد، مثلا امر به معروف و حجاب و ... کما اینکه برخی
از این افراد تحمل زندگی در اجتماع را نداشتند و به همین دلیل دوباره به جبهه برمیگشتند
و جبهه به نوعی برای آنها تذهیب بود تا زندگی را در آن ادامه دهند. بعد از جنگ دو
سه سالی این رزمندهها دچار سرگشتگی شدند و دیدند که بسیاری از ارزشها و واقعیتهای
جامعه با روایتهایی که آنها داشتند در تضاد است و نزدیک به یک دهه جنگ در خیابان
اتفاق افتاد و باعث دلزدگی مردم از جنگ و روایت اسطورهای آن شد. اسطورهزدایی از
جنگ از همان زمان جنگ شروع شده بود آقای نادری یک فیلم ساختند که اجازه پخش پیدا
نکرد و در آن روی سخت و بیرحم جنگ را نشان میداد با این حال در دهه هفتاد به نظر
میرسید که کمکم از جنگ اسطورهزدایی شده است.
آقای خسروخاور که شاگرد آلن تورن است و در سطح بینالمللی
شناخته شده، در یک تحقیقی به دنبال این است که شهید کیست و شهادت چیست؟ یک بسیجی
همین جوان انقلابی است که شما دارید میبینید. یک بسیجی هم به خاطر امکانات مادی
رفته. یک وجه بسیجی تهور است یعنی طرف متهور بودن را دوست داشته و برای همین هم
بسیجی شده و ای بسا که طرف اصلا نماز هم نمیخوانده و تحت تاثیر ایدئولوژی هم نبود
و ماجرا را دوست داشت برگ برنده ما در مقابل عراقیها همین آدمای ماجراجو بودند.
خیلی از اینها جنگ را در زندگی روزمره میآموختند و از دل مردم میآمدند. یه قسمت
از مناسک بسیجی هم گذر بود خیلی وقتها هم شناسنامه دزدی اتفاق میافتاد. فیلم لیلی
با من است و اخراجیها همین بسیجیهای فرصتطلب هستند و از کرخه تا
راین هم نوع دیگری از بسیجی است که تا مرز نهیلیسم میرود میگوید بسیجی فقط حاج
کاظم نیست. بسیجیها بعد از جنگ دیگر آرمانهای انقلاب را در جامعه ندیدند و
سرخورده شدند. اصلا در فرهنگ شیعه جامعه همیشه مقصر است مثل اینکه جامعه امامان را
تنها گذاشته. در فرهنگ شیعه شیطان در جامعه است و یک جبهه و جنگی باید باشد که
شیطان در آن نیست. بعد از مدتی مردم دوباره به رزمنده و جبهه و جنگ علاقهمند شدند
منتها نه با روایت رسمی، مردم پذیرفتند که این بسیجی ممکنه حتی نماز هم نخونده
باشه شیطنت هم داشته باشه ولی ما دوستش داریم رفته جنگیده وقتی الان مردم میبینند
پسر فلان مسئول ژن خوبه و تو بیستسالگی با یه شرکت خارجی قرارداد بسته، معلومه که
از اون بسیجی خوششان میاد. در تشییع جنازه غواصها در سال 94 مردم آمده بودند با
هر حجابی و ابراز احساسات میکردند و یکی از همین افرادی که شبیه بسیجیها بوده و
خواسته سخنرانی کنه ولی مردم استقبال نکردند. این نشون میده مردم بسیجی اسطورهزدایی
شده را دوست دارند. مردم ایران سرباز را دوست دارند. احساسم اینه که مفهوم رزمنده
و بسیجی احیا شد ولی نه با روایت رسمی. روایت
رسمی یک ناترازی در جنگ ایجاد کرده مثلا خلبانهایی که کارهای بسیار متهورانه و
خاصی را انجام دادند، جایی صحبتی از انها نیست و ناشناختهاند. مانند آقای جلیل
زندی که موفقترین خلبان جنگی است و دوازده عملیات پروازی موفق داشته که اگر مثلا
در جای دیگری اتفاق میافتاد دهها فیلم و مستند از آنها ساخته میشد. هر خلبانی که
پنج عملیات موفق داشته باشد تکخال است عراق در آن زمان یک تکخال و ایران سیزدهتا
داشته اما به دلیل اینکه ظاهر این خلبانها در ایران با روایت رسمی آن زمان هماهنگ
نبود ناشناس ماندهاند. البته این اسطورهها را جامعه میخواهد و دوست دارد مانند
روایت مداحها از امام حسین.
مجری و کارشناس دفتر در این خصوص گفت: من در داستانهایی که
مینویسم سعی میکنم که عین واقعیت باشند و اساس کار را واقعیت قرار دادهام و با
استفاده از عکس و آدرس افراد آنها را مستند میکنم. من آدمهایی را در جبهه دیدم
که عین زندگی بودند و همه جور حالتی را در آنها میدیدیم؛ مثل فرمانده ما آقای رضا
صداقتپور که هر فرمانی را که به ما میداد اول خودش آن را انجام میداد او در
عرصه امور نظامی بسیار جدی ولی به جز آن بسیار شوخ هم بودند. وی در ادامه گفت که:
زمان جنگ در روابط عمومی آن جا بودم و امور مربوط به آن را انجام میدادم. افرادی
به جبهه میآمدند که حتی از بعضی جانوران عادی هم میترسیدند و این باعث شوخی و
خنده همرزمانمان میشد. یک روحانی باور داشت که تا خدا نخواهد یک برگ از درخت نمیافتد
و این باور در جنگ میتواند باعث آسیب جدی به رزمنده شود. با اینکه گاهی دوست داریم
اتفاقها جور دیگری باشد اما من تنها واقعیتهای جنگ را در داستانهای کوتاه خودم آورده
ام.
آقای سلیمی فکر کنم در مورد صحبتهای آقای دکتر مواردی را
دارید و اگر نه که در مورد ادبیات جنگ بفرمایید.
سلیمی در پاسخ به پرسش انبارداران افزود که: وقتی کارنامه
ادبیات داستانی را در جنگ مرور میکنیم، میبینیم که داستانهایی که در دهه 60
منتشر شده با داستانهایی که امروزه از جنگ منتشر میشوند فرق دارند و داستانهای
دهه 60 به دلیل اینکه روایت رسمی آن دوره هستند، امروزه مخاطب ندارند و در واقع به
قول آقای دکتر جامعه هم همانها را میخواسته و بازتاب جامعه آن زمان هستند. این
کتابها برای کارها و پژوهشهای جامعهشناسی مفیدند و در کتابخانه حوزه هنری آرشیو
شده و دیگر مخاطبی ندارند. البته نویسندههایی هم بودند که در همان دوران بدون
توجه به روایت رسمی کار خودشان را میکردند، مانند آقای احمد محمود که داستانهایش
بسیار واقعگرایانه است و قرائت رسمی هم نیست. نسل امروز خاطرات ما و فرماندهان را
از جنگ باور نمیکند در حالی که به دلیل فرهنگ غالب آن زمان واقعا آن طور بود،
مثلا یکی از حقوق ماهانه خود میگذشت تا به همرزمش برسد یا بسیاری از این اتفاقها
که در آن زمان عادی تلقی میشد. ما در روزنامه همشهری یک صفحه شهید داشتیم
که فقط برای کسانی قابل درک بود که آن دوران را دیده بودند.
ناشران دولتی کتابهای دفاع مقدس را منتشر میکردند اما
نویسندگان علاقهمند بودند که ناشران بخش خصوصی مانند نشر چشمه یا مرکز هم داستان
آنها را منتشر کند اما بخش خصوصی مایل نبود روایت رسمی جنگ را منتشر کند و همین
ادبیات جنگ را به سمتی برد که از رزمندگان اسطورهزدایی میکرد.
کتاب دا در اصل داستان نیست و خاطره است که کسی
روایت کرده و فرد دیگری آن را نوشته است. زمانی که میخواستند جایزه این کتاب را
بدهند همین موضوعها باعث مسائلی شد. ازجمله اینکه راوی جایزه حق خودش میدانست
چون این کتاب خاطرات او بودند و از طرف دیگر این کتاب اصلا داستان نبود و خاطره
بود. با این حال تبلیغ خوبی شد و توانست به چاپهای بالایی برسد.
دکتر عاملی در این بخش صحبت خود را با یک نقل قول از ادوارد
سعید آغاز کردند که شیشه مربای یک فلسطینی آواره در لبنان را برداشته و گفته که
این خردهریزها تاریخ ماست و تاریخ از همین اشیای کوچک تشکیل شده است. یا شوتز میگوید
رد پای تاریخ در مسائل زندگینامهای وجود دارد. رمان بوف کور که سوبژکتیوترین
رمان ایرانی است باز هم میتوان رد پای جامعه را
در آن دید.
او در ادامه با
نشان دادن یک دفترچه یادداشت که متعلق به
برادر شهیدشان بود تجربه شخصی خودشان را از بسیجی شهید ارائه کردند. این
شهید بسیجی از سن 13سالگی در جبههها حضورداشتند و در 18سالگی شهید شدند. او، بنا
به روایت برادرش، در لباس پوشیدن و زندگی برخی امور شخصی از روایت رسمی پیروی نمیکرد. در این دفترچه هم که قرار بوده فقط خانواده
ایشان مطالعه کنند، برخی موضوعهای شخصی را مطرح کردهاند که نشان میدهد او هم با
اینکه یک بسیجی شهید بوده ویژگیها، دلبستگیها، و زندگی هر نوجوان دیگری را، حتی
بر خلاف روایت رسمی، در این سن داشته و در وصیت نامه خود به همان روایتهای رسمی
دهه 60 برگشته و خانواده را به نپذیرفتن استکبار توصیه کرده است. بسیاری از واقعیتهای
جنگ و درد و رنجهای آن در روایت رسمی نمیگنجد. جنگ هیچجوره چیز زیبایی نیست در
پس هر جنگی بیخردی و رنج است. فروید میگه جنگ یعنی غلبه بخش بیخردی ما بر بخش
خردمندانه ما.
تهیه گزارش از :فاطمه قندهاری
ویرایش از:مهرداد امیررضایی رودسری